امروز رفتم انباری سیر بیارم، چشمم خورد به دبه خیار شور، که زنداداش بزرگه درست کرده بود، داداشم آورده بود بذاره انباریه ما که خنکتره، یه دبه هم برای ما فرستاده بود، که هنوزم یادم میاد دعاش میکنم، آخه خیلی خوشمزه شده بود

همون روزی که دبه ها رو آورده بود، داداش سومی هم اینجا بود داشت با خرابی های تراکتور ور میرفت، داداشم که اومد، داداش سومی گفت اِ چه خوب فاطمه میدونی اینا چیه؟ سوالی نگا میکردم گفت اینا خیار شور مهربانیه، مث دیوار مهربانی اینا نیاز نداشتن آوردن اینجا، ما هرکدوم که نیاز داشتیم برداریم نیاز نداشتیم بذاریم

آفرین چند با فرهنگید شما عاخه

من وداداشمم این شکلی شده بودیم 

من

داداش بزرگه

 


مشخصات

آخرین جستجو ها